Adore you<3(Part⁷)
پارت 7
کوک کم کم داشت به سمت ا. ت کشیده میشد و چشماش بسته بود اما ا. ت مطمعن نبود که حسی به رییس سخت گیر و کاریش پیدا میکنه یا نه.
ا. ت امضا ها رو تموم کرد و رفت عقب ولی کوک تحریک شده بود و دست ا. ت رو گرفت و نشوند روی پاهاش از اونجا که چراغ ها خاموش بود و عطر ا. ت کوک رو دیوونه کرده بود .
ا. ت با تعجب و چشمای گرد شده کوک رو پس زد و به سمت در فرار کرد .
دوباره به سمت اتاق خودش رفت و نفس نفس میزد و بغض کرده بود
نمیدونست از عشقش اطمینان داره یا نه ولی ترجیح داد فعلا صبر کنه ولی میدونست دیوونش میشه
ا. ت روی کاغذ سرشو گذاشت و به خواب رفت
کوک ویو
امشب حالم خوب نبود ولی وقتی ا. ت حتی برای 3ثانیه هم بغلم بود فکر میکردم خالی شدم
رفتم ببینم کجا رفته و باهاش صحبت کنم.
به سمت اتاقش حرکت کردم و در اتاقش رو زدم ولی صدایی نشنیدم
در رو که باز کردم دیدم روی میزش خوابش برده و برگه ها زیر دستش
پایان ویو کوک
......
کوک ا. ت رو براید استایل بلند کرد و به سمت کاناپه ای برد که بشه روش خوابید و خودش هم کنارش دراز کشیده و در رو قفل کرد که صبح کسی نبینه
دقیقا بعد از چند ثانیه که ا. ت خوابید کوک هم چشماش گرم شد و ...
فردا صبح ساعت ۷
ا. ت ویو
چشمامو باز کردم و خواستم بلند شم اما متوجه شدم که اقای جئون من از کمر به خودش چسبونده کم کم داشت دستاش میومد به سمت سینم ولی نگه داشتم دستشو
داشت بیدار میشد و خودمو زدم به خواب
کوک چشماشو باز کرد فهمید که دیشب توی گردن ا. ت خواب قشنگی دیده
ولی به ساعت نگاه کرد و بلند شد تا خودش رو جمع و جور کنه
کوک کم کم داشت به سمت ا. ت کشیده میشد و چشماش بسته بود اما ا. ت مطمعن نبود که حسی به رییس سخت گیر و کاریش پیدا میکنه یا نه.
ا. ت امضا ها رو تموم کرد و رفت عقب ولی کوک تحریک شده بود و دست ا. ت رو گرفت و نشوند روی پاهاش از اونجا که چراغ ها خاموش بود و عطر ا. ت کوک رو دیوونه کرده بود .
ا. ت با تعجب و چشمای گرد شده کوک رو پس زد و به سمت در فرار کرد .
دوباره به سمت اتاق خودش رفت و نفس نفس میزد و بغض کرده بود
نمیدونست از عشقش اطمینان داره یا نه ولی ترجیح داد فعلا صبر کنه ولی میدونست دیوونش میشه
ا. ت روی کاغذ سرشو گذاشت و به خواب رفت
کوک ویو
امشب حالم خوب نبود ولی وقتی ا. ت حتی برای 3ثانیه هم بغلم بود فکر میکردم خالی شدم
رفتم ببینم کجا رفته و باهاش صحبت کنم.
به سمت اتاقش حرکت کردم و در اتاقش رو زدم ولی صدایی نشنیدم
در رو که باز کردم دیدم روی میزش خوابش برده و برگه ها زیر دستش
پایان ویو کوک
......
کوک ا. ت رو براید استایل بلند کرد و به سمت کاناپه ای برد که بشه روش خوابید و خودش هم کنارش دراز کشیده و در رو قفل کرد که صبح کسی نبینه
دقیقا بعد از چند ثانیه که ا. ت خوابید کوک هم چشماش گرم شد و ...
فردا صبح ساعت ۷
ا. ت ویو
چشمامو باز کردم و خواستم بلند شم اما متوجه شدم که اقای جئون من از کمر به خودش چسبونده کم کم داشت دستاش میومد به سمت سینم ولی نگه داشتم دستشو
داشت بیدار میشد و خودمو زدم به خواب
کوک چشماشو باز کرد فهمید که دیشب توی گردن ا. ت خواب قشنگی دیده
ولی به ساعت نگاه کرد و بلند شد تا خودش رو جمع و جور کنه
۱۶.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.